یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ |۲۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 24, 2024
مجدی حسین

حوزه / اگر دولت کنونی بر پیروی از آمریکا و استمرار التزام به کمپ دیوید پافشاری کند، ما نیز به معارضه با آن ملتزم خواهیم بود و حتی اگر شده این معارضه را برای تقرب به خدا و حفظ وطن، با روش مسالمت آمیز پی گیری می کنیم.

به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه»، مجدی حسین مبارز سرشناس مصری و رئیس حزب الاستقلال مصر در ادامه سلسه یادداشت های خود با عنوان "بندگی آمریکا، شرک معاصر" نوشت:

گفتیم که ما بر این باوریم که آمریکا طاغوت زمان و پایگاه کفر در پیکار با اسلام است و این عقیده ما مبتنی بر اختلاف نظر با عقاید آمریکا در مورد مادی گرایی و مسیحیت و صهیونیسم نیست. آمریکا و دیگران آزادند تا هر عقیده ای که می خواهند داشته باشند، اما دشمنی ما با آمریکا به این خاطر است که آمریکا در عمق سرزمین های اسلامی با اسلام و مسلمانان در جنگ و پیکار است. و تقسیم فقهی جهان توسط قرآن و سنت نیز تقسیمی بسیار عمیق است؛ چرا که جهان در این بینش به میدان جنگ و میدان صلح و میدان میان جنگ و صلح. بنا بر این ریشه این تقسیم مربوط به تفکر و اندیشه (کفر) نیست، ریشه دشمنی و پیکار در افکار نیست، بلکه در دشمنی و ستیزه جویی است به این دلیل که کفار در میدان میانی نیز حضور دارند و بالاتر از این تمام ساکنان میدان میانی کافر هستند و این میدان در روزگار ما شامل آمریکای لاتین و تمام کشورهای آفریقایی با اکثریت غیر مسلمان و هند و چین و روسیه و تمام کشورهای اروپایی و آسیایی غیر محارب می شود.

منظور ما از دشمنی با آمریکا

از سوی دیگر مراد ما از دشمنی با آمریکا دشمنی با حاکمان و نظام و ارتش آن است نه شهروندان و مردم آمریکا که دو سوم آنها در انتخابات این کشور شرکت نمی کنند و یکی از اشتباهات القاعده و بن لادن و داعش این بود که خون شهروندان آمریکایی را به این دلیل مباح می دانند که آنها این نظام را انتخاب کرده اند. اشتباه دیگر رهبران القاعده این بود که نقش رسانه ها را در شستشوی مغزی ملت آمریکا نادیده گرفتند و با این تفاصیل می بینیم که دشمنان اسلام و مسلمانان بسیار اندک هستند. آمریکا علاوه بر این پایگاه شهروندانی است که از کشورهای دیگری که دشمن ما هستند برای گردشگری با تجارت با امور فرهنگی یا هر دلیل دیگری به این کشور می آیند و ضرری هم برای جبهه صلح ندارند و بدین ترتیب دایره دشمنان اسلام به حاکمان و دستگاه های سرکوبگر و ارتش های متجاوز آنها محدود می شود آن هم در صورتی که این ارتش ها یا سرزمین های اسلامی در حال جنگ باشند اما اگر ارتش های آنها دفاعی و در سرزمین های خود مستقر باشند، مسلمانان هم نیازی ندارند به آنها حمله کنند که خداوند متعال فرمود: «وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ»البقرة 190.

معروف است که سکولار ها و حاکمان عرب از تکفیر می ترسند، چون تکفیر به قتل و کشتار با سبب اختلاف در عقیده و اندیشه مشروعیت می بخشد در حالی که این از امور مربوط به خدای سبحان در روز قیامت است که فرمود: «إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» ﴿٤٨ المائدة﴾.

ما به عنوان مسلمان با فکر و و اندیشه از اعتقاد خود دفاع می کنیم و باید به مردم خود و سایر کشورها به عنوان مثال این گونه بگوییم که ما به خداوند یگانه و یکتایی ایمان داریم که در هیچ چیز و هیچ کسی متجسم نمی شود و حضرت مسیح نیز پیامبر خداوند بود و مقام خدایی ندارد.

اما هنگامی که یک فیلم آمریکایی را تماشا می کنید، می بینید که هنرپیشه آن در یک صحنه دشوار می گوید: یا مسیح! و ترجمه آن بر صفحه نمایش این گونه ظاهر می شود که: (خدای من)!! ما باید اختلاف خود را روشن کنیم؛ چرا که در غیر این صورت عقیده خود را نادیده گرفته ایم اما این به معنای دشمنی ما با آمریکا به این خاطر نیست؛ چرا که برادران مسیحی ما در مصر نیز چنین عقیده ای دارند و با این حال در طول 14 قرن هیچ مشکلی میان ما و آنها وجود نداشته و این فتنه طایفی موجود هم به دلایل دیگری به وجود آمده و به این خاطر نیست که مثلا مسلمانان به تازگی پی برده اند که مسیحیان در عبادت خود به پدر، پسر و روح القدس معتقدند. مشکل ما با آمریکا این است که به زندگی خصوصی ما سرک می کشد، از ختنه گرفته تا انتخاب رییس جمهور!! و ارتش خود را نیز برای تحمیل دیدگاه خود به سرزمین های اسلامی می فرستد و با کشورهای ما همچون مستعمره خود رفتار می کند.

حال که آمریکا را طاغوت زمان می دانیم، پس حکم حاکمان مسلمان پیرو آمریکا چیست؟

بیش از دو دهه است که به این مساله فکر می کنم یعنی مساله تکفیر حاکم در مصر و کشورهای مشابه مصر که اکثریت کشورهای عربی و اسلامی را تشکیل می دهند. در سال 2000 در کتاب خود به نام (الجهاد صناعة الأمة) به نتیجه ای رسیدم که هنوز هم به آن اطمینان دارم و خلاصه آن چنین است:

1. تکفیر شهروندان (مردم عوام) که شهادتین گفته اند و به ارکان دین ایمان دارند امری کاملا بعید و غیر قابل طرح و بحث می باشد مگر در صورتی که یک شهروند آشکارا اعلام کند که از اسلام خارج شده یا اینکه یکی از ارکان دین را باور ندارد که در چنین موردی امر او به خدا واگذار می شود به شرط آنکه علیه اسلام لشکرکشی و جذب نیرو نکند.

2. تکفیر حاکمان که جایز است، زیرا آنها در برابر امت مسؤول هستند و همان طور که "المواردی" گفته آنها نگهبان دینی هستند و در نتیجه فساد و صلاح آنها است که امت نیز اهل فساد و صلح می شوند اما تا زمانی که حاکم، ادعای اسلام می کند نباید تکفیر شود و می ماند رفتار و عملکرد این حاکم که بنا بر نص قرآن: «ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون» و در برابر این نص صریح قرآن چه می توان کرد؟

3. تکفیر، موجب جواز قتل و جواز سرنگونی حاکم نیست. برخی جنایت ها و گناهان هستند که مجازات آنها در دین، اعدام است همان طور که سرنگونی و کنار زدن حاکم نیز در اختیار شرع است و نیازمند کفر او نیست چرا که فاسق و ظالم هم نمی تواند بر مسلمانان حکومت کند و همان ظلم هم کفایت می کند، از دست دادن شایستگی هم کفایت می کند، فساد هم کفایت می کند، خیانت و تبانی با دشمن هم کفایت می کند و بهتر است امر ایمان و کفر را به خداوند عزوجل در روز قیامت واگذار کنیم.

در نتیجه همین نظریه بود که بنده به اسلامگراها توصیه کردم که حتی اگر هم می خواهید برای سرنگونی حاکمان بجنگید از روش های مسالمت آمیز استفاده کنید و کاری به تکفیر حاکمان نداشته باشید گرچه بنده در تحقیقی به نام (فقه التغییر السیاسی فی الاسلام سال 1993) استفاده از روشهای مسالمت آمیز را در مصر ترجیح داده ام، اما تاکید کردم که شرع به صورت قاطع با استفاده از زور و قدرت در سرنگونی حاکم ظالم مخالف نیست به شرط آنکه شرایط فراهم باشد و کشور به فتنه کشیده نشود به این معنا که این عمل جراحی خیلی سریع صورت بگیرد و فقه سنی هم بر همین نظر است اما برآورد من این بود که روش استفاده از زور و قدرت به دلایل مختلف به صلاح مصر نیست.

پس همان گونه که شرط تکفیر برای انقلاب علیه حاکم ظالم ضروری نیست دلیلی هم برای وقت کشی در این مباحث و ایجاد فتنه میان مسلمانان وجود ندارد.

4. این نظریه کاری به احساسات حاکمان ظالم ندارد، بلکه هدف آن عدم ایجاد فتنه میان مسلمانان در یک مساله غیر ضروری است. مردم در میدان التحریر همه در ضرورت سرنگونی حاکم هم رای نبودند و همین برای ما مهم است، اما تکلیف این آیه چه می شود که می فرماید: «ومن لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون» این آیه باید به حاکمان گوشزد شود تا از خدا بترسند و بنده در تحقیق مذکور گفته بودم که احتمالات زیادی برای علت عدم اجرای اسلام توسط حاکمان وجود دارد که فقط یکی از این احتمالات کفر بیّن است اما اسباب دیگری هم وجود دارد که عبارتند از:

الف. جهل که باب گسترده ای است زیرا فرهنگ اسلامی در زمینه سیاسی در مدارس ما رنگ و بوی دینی گرفته در حالی که حاکمان ما یا نظامی و یا فارغ التحصیل دانشگاه های خارجی هستند و شناخت آنها از اسلام محدود به عبادات و شعائر است و در این زمینه عالمان دینی رسمی به خاطر عدم نصیحت حاکمان و بلکه تعریف و تمجید از آنها مسؤولیت سنگینی به دوش دارند. به عنوان مثال شیخ سابق الازهر گفته بود که 59 درصد دین در مصر اجرا می شود. از طرفی فقه سیاسی نیز نزد اسلامگراهای معارض از پختگی لازم برخوردار نیست و همین امر باعث می شود حاکمان توجیهی برای کنار زدن مرجعیت اسلامی پیدا کنند.

ب. ترس حاکمان از فشارهای آمریکایی غربی که همواره با صراحت تهدید می کنند که نباید شریعت اسلام اجرا شود و در گذشته هم همین آمریکا بود که سادات را مجبور کرد پروژه قانونی ساختن احکام شریعت اسلام را از مجلس پس بگیرد در حالی که قانونی شدن آن رو به پایان بود و پس از آن هم دکتر صوفی ابوطالب رییس مجلس آن زمان که ناظر اجرای این پروژه بود از کار برکنار شد و رییس جدیدی به جای وی منصوب شد که با راهنمایی سادات این در را برای همیشه بست(دکتر کام لیله). همچنین این آمریکا بود که به جنبش اسلامی سودان حمله کرد تا مقدمه ای باشد برای الغای شریعت اسلامی در اواخر دوره "نمیری" که منجر به سقوط وی نیز شد.

ج. ترس از ایجاد تفرقه ملی به خاطر اینکه جریان سکولار و مسیحی ها همواره با اجرای شریعت اسلامی مخالفند.

البته ما در صدد یافتن توجیه برای عملکرد حاکمان نیستیم و با این اسباب هم موافق نیستیم، اما سخن ما این است که اسباب دیگری غیر از کفر نیز وجود دارد که باعث می شود حاکمان گناهکار و مجرم باشند اما کافر نباشند. مسلمان همواره به شریعت ملتزم است و از طرفی باید آن را به تدریج و با فهم عمیق از شریعت اجرا کند و حق به تاخیر انداختن آن را هم ندارد. به همین مناسبت اخوانی ها در دوره کوتاه حکومت خود(یک سال) مرتکب همین اشتباه شدند یعنی اشتباه به تاخیر انداختن به مدت یک سال و در این مدت هم هیچ تصمیم و قانونی در مورد مرجعیت اسلام صادر نشد بلکه روز به روز شاهد به تاخیر انداختن واضح این امر در سخنان سیاسی آنها بودیم.

پس به دلایلی که بیان شد ضرورتی برای تکفیر حاکم مسلمانی که باید عزل شود وجود ندارد چرا که عزل او می تواند به دلایلی غیر از کفر باشد البته تا زمانی که خود به کفر خویش اعتراف نکرده باشد.

به نظر ما همه ما باید از روش و دستور قرآن پیروی کنیم که به مؤمنان تذکر و هشدار می دهد و آنها را می ترساند. پس ما نیز حق نداریم دباره کسی حکم کنیم؛ چرا که این در محدوده اختیارات ما نیست بلکه باید از خداوند بخواهیم ما را از این ورطه ها به سلامت بدارد. دیدگاه ما همان دیدگاه قرآن کریم است که به پیامبر(ص) می فرماید: (اتق الله) و (ولا تکونن ظهیرا للکافرین) و (ولا تکونن من المشرکین) و (ولا تطع الکافرین و المنافقین).

چرا دولت مرسی دوام نیاورد؟

بنا بر این حاکمی که مانند "مبارک" به مدت سی سال بر پیروی و تبعیت از آمریکا در زمینه های سیاسی، اقتصادی، سیاست عربی و خارجی، قانون سازی، آموزش، فرهنگ، دفاع و امنیت ملی پافشاری می کند، بر ما واجب است که برای سرنگونی او تلاش کنیم بدون اینکه به مساله تکفیر بپردازیم بلکه به این دلیل که مبارک و اطرافیان او ابزار دست آمریکا و صهیونیسم بودند. از این رو چیزی که باعث شد انقلاب ژانویه منحرف و بی معنا شود این بود که این انقلاب در ابتدا به فکر کنار زدن مبارک و سپس کنار زدن اطرافیان او و پس از آن هم کنار زدن شورای نظامی و تمام ارتش بود و در تمام این حالت ها هیچ کس به جز موارد نادر از حاکم اصلی کشور یعنی آمریکا و اسراییل و معاهده کمپ دیوید و پیمان صلح به عنوان مراجع قانونی اداره کشور صحبتی نکرد. چنین روشی می توانست موجب تطهیر نظام مبارم از قوی ترین حزب یعنی جناح مسلح نظام یا همان جناح کمپ دیوید و شورای نظامی بشود اما ما حکومت را به آنها تحویل دادیم!! و در نتیجه نظام مبارک قدرتمندتر هم شد و همین ارتش بار دیگر نظام مبارک را بنا کرد و دستگاه قضا و رسانه را تثبیت کرد.

پس این سرنگونی حکومت آمریکا و صهیونیسم است که می تواند نظام مبارک را با تمام ارکان آن نابود سازد زیرا آمریکا دیگر کشورها را به روش سنتی اشغال نمی کند و این قابل تصور نیست که آمریکا پس از شکست سنگین خود در افغانستان و عراق این کار را انجام دهد و اصلا اشغال سنتی مصر در دستور کار آمریکا نبوده و امری غیر ممکن است که به سرعت منجر به انتهای نفوذ آمریکا در منطقه خواهد شد و انجام این کار برای آنها ضرورتی ندارد چون آمریکا هزاران ابزار دیگر برای به دست گرفتن مدیریت مصر در اختیار دارد.

جالب ترین مصالحه این است که السیسی و مرسی جمع شوند و با هم استقلال مصر از آمریکا را اعلام کنند و بگویند که کمک های تسلیحاتی و وام صندوق بین المللی پول را نمی پذیرند. منظور من این است که باید میان مؤسسه نظامی مصر و جریان اسلامی نوعی مصالحه برای آزادی مصر از استعمار صهیونیستی آمریکایی ایجاد شود و در فرض چنین صورتی دیگر برای ما مهم نخواهد بود که چه کسی بر مصر حکومت کند.

اگر دولت کنونی (30ژانویه) بر پیروی از آمریکا و استمرار التزام به کمپ دیوید پافشاری کند، ما نیز به معارضه با آن ملتزم خواهیم بود و حتی اگر شده این معارضه را برای تقرب به خدا و حفظ وطن، با روش مسالمت آمیز پی گیری می کنیم.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha